پرنسس حدیث

17تیرماه صبح زود با مامانی و بابایی راهی تهران شدیم تا برا خاله سیسمونی بخریم این سفر براتو کلی بیاد موندنی شد کلی بستنی قیفی خوردی کلی اسباب بازی خریدی هرچی اراده کردی بابایی برات خرید سیسمونی اقابزرگ شعبه یک خیابان احد... و واکنش اقای بابای خونه بعد دیدن عکس در سفر بعدی حتما یه یدد ماشین شارژی برا دختر جانمان خریداری میکنیم     ...

روزهای گرم تیرماه میزبان خانواده اقای ملکی بودیم که از مشهد اومده بودن جمعه 9تیرماه 1396 ناهار وشام خونه مامان جونشون بودیم ایلیا فوتبال دستی اش رو اورده بود تا با امیر حسین ملکی بازی کنید عمو رضا ..عمو مهدی و بابا جواد هم به ترتیب سرگرم شدند شنبه شام مهمان عمو رضاشون  بودیم شهمیرزاد خونه پسر عمه باباشون حلما گلی ناز نازی هم مطابق میلتون نبود و همچنان حسودی به بچه هایی که منو و بابا ازشون تعریف میکنیم ادامه داره حلما جان 23دیماه 95 بهدنیا امده دقیقا یه ماه از فاطمه کوچیکتره یکشنبه ناهار مهمان خونه عمه مرضیه بودیم و شام هم مهمانشون در پارک سیمرغ اینم باید...

خب تیرماه که پراز اتفاق های عالی بود... گردش های عصرگاهی در حسن اباد با بابایی شون         ...

  عشق جان در چند ژست قشنگ   ...

حدیث جون....ناناز مامان و باباش تا این لحظه ، 4 سال و 5 ماه سن دارد چشاتو قربون عجب خماره شرابه نابه که کرده مستم...

با دوستان خوب و مهربون ...تکیه حسن اباد مهمانی عمو رضا......

مهمانی افطار _حسن آباد_روز 16 ماه رمضان مهمانی افطار _حسن آباد_روز 16 ماه رمضان دعوت عمو رضا و زن حمیده بودیم... خدا قبول کنه ازشون... از سمت چپ حدیث بانو _فاطمه سادات_فاطمه عمو رضا_فاطمه_مبینا...

  آلاسکا....وقتی یه حدیث داریم که هندونه دوست داره اما بی هسته ....خخخ....مامان حدیث هم هندونه ها رو قاچ کرده با کمی شکر داخل مخلوط کن میریزه و باهاش آلاسکا درست میکنه... نوش جونت عزیز دل مامان   ...

  شبا با عروسکا می خوابی تا داستان تعریف کنم همه با هم بخوابین   چقدر هم که شما می خوابی..!!!!   ...